بیان ارادتی به پیشگاه شهیدان کربلا

ارسال شده توسط عباس در 91/8/20:: 4:0 عصر

امید که بر دل دوستدارانش نشیند و در نظر ایشان آید.

 آب، تشنه عباس ماند
او رهسپار شد
بی‌گمان کسی تاب رویارویی با آینده را نداشت
ذره‌های خاک صحرا با چنان شیونی از زیر گام‌های او برمی‌خاستند و دست غم بر سر می‌کوفتند که «جانا بمان»
او رهسپار شد، سوی آب
آب روان فرات چه نگران، نگاه به واپس داشت
چه خروشید که «روانم به قربانت، جانم بمان»
افسوس که آب، ایستادن نتواند
ناآرامی چون بادی، نیزار کنار رود را فراگرفت که پوست از تن آویختند
که شاید بانگ جانشان سر به آسمان کشد!
آتش رو به آسمان هم، چشم بر زمین دوخته بود که «ای سوی چشمانم، بمان»
کسی را یارای آن نبود که چشم از او برگیرد.
سنگی پای درختی، زانوی غم در بر کشیده بود و خون می‌گریست،
چه خاموش و جانکاه او را به دیدار نشسته بود
زمین! آه زمین!
گویا جان است کز کالبد خاک رهسپار می‌شود
خاکیان را تاب همراه شدن با زمان نبود و زمان را نای هم گامی با خاک
«ستایش خدایی را که آب را آفرید، خاک را آفرید، آتش را آفرید و باد را»
و چه اشکی می‌ریخت آب و چه سرخ بود چشم خورشید
هستی چونان نقشی بر بوم، به خامه‌ او چشم دوخته بود،
همچون سحرگاهی که علی(ع)، بوم هستی را با «فزت و رب الکعبه»اش بیاراست
قلب مشک به هزار افتاده بود و
آب، آب، تشنه عباس ماند
دیری نپایید که خورشیدی جاویدان فروغ، بر آسمان شد و زیبا نقشی که
«ما رایت الا جمیلا».





پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ